ماجرا شبیه به همان دوراهی زندانی است منتها در اندازه بزرگتر، زندانی به بزرگی یک جامعه و زندانیانی به تعداد همه مخالفین حجاب اجباری. ممکن است یک تغییر همه را منتفع کند اما وقتی هزینه تلاش فردی برای رسیدن به نتیجه بالاست، هیچ کس پیاش را نمیگیرد. در مقابل اگر تعداد زیادی برای تغییر تلاش کنند، هزینه برای تک تک افراد تا حدی سرشکن شده و امکان موفقیت هم بیشتر میشود. ولی مساله اینجاست که هیچ کس نمیتواند به اقدام کردن متعهد شود، در نتیجه همه دلسرد میشوند. حالا بعضی اسمش را میگذارند Collective Action Problem یا از آن طرفش Free Rider Problem. نمونههای خاصترش هم هست نظیر اثر ناظر بیعمل
حالا دختران خیابان انقلاب پیدا شدهاند که علیرغم ملاحظات زیان-منفعت شخصی قدمی برداشتهاند. به طور خاص نفر اول از مرز بسیار بلندی عبور کرده است و درانتخاب نماد و موقعیت و … هم هوشمندی به خرج داده. اقدام این پیشقدمها تا یکجایی فداکاری بزرگی است. محال نیست که از جایی به بعد با افزایش تعداد مشارکتکنندگان احتمال دچار شدن به هزینه آنقدر کاهش و احتمال موفقیت آنقدر افزایش پیدا کند که تغییری رخ دهد. کارکرد شبکه اجتماعی، هشتگ، پیگیری نسرین ستوده، تلاشهای مسیح علینژاد (هر چند از او به هر دلیلی خوشتان نیاید) همین است. یک قرار در زمان مشخص، یک رنگ مشخص، یک فرم مشخص اعتراض، منتشر شدن خبر و… اینها هویت میدهد، مرز عمل و بیعملی را ترسیم میکند، کمک میکند افراد احساس کنند «ما همه با هم هستیم» و در نتیجه نترسند. به افراد این امکان را میدهد که به عمل کردن متعهد شوند. به ناظرین در شرف ورود، کمک میکند بفهمند عاقبت فرد پیشقدم به کجا رسیده و یکبار دیگر سبک-سنگین کنند که از کجا مایلند وارد عمل شوند. نمونه دیگر حمایت سیاسیون داخل قدرت است که هزینه احتمالی را کاهش میدهد. یا مشارکت زنان باحجاب و مردان که به دلیل پایینتر بودن هزینه احتمالی از دیوار کوتاهتری باید عبور کنند.
ارزیابی طرف مقابل از هزینه- فایده برخورد یا کوتاه آمدن هم مهم است. بدترین هزینه کوتاه آمدن، اجتنابناپذیر شدن کوتاه آمدنهای بعدی است. در جدالهای اینچنین اگر بشود یک طرف به طرف مقابل متعهد شود که «اگر این بار کوتاه بیایی، من تا فلان موقع یک قدم جلوتر نمیآیم»، به نتیجه رسیدن سادهتر میشود. اینجاست که اضافه کردن شاخ و برگهای بیدلیل به یک حرکت یا جنبش اجتماعی یا مطرح کردن انتظارات بیشمار به ضرر آن تمام میشود. داشتن یک رهبری خردمند برای حرکت اجتماعی اینجا به درد میخورد، طرف مقابل میفهمد با چه کسی باید مذاکره کند. البته حکومتی که میخواهد نشان بدهد هیچ وقت مایل به کوتاه آمدن نیست، جلوی پیدا شدن رهبر خردمند را از ابتدا میگیرد. با این استراتژی ممکن است با کشتن امید طرف مقابل، مدتها از دادن امتیازات کوچک قسر دربرود ولی بعید نیست یکجایی در به در دنبال یک نفر برای مذاکره بگردد. اگر طرفی که قرار است کوتاه بیاید مساله را حیثیتی نبیند و به جایش عاقلانه فکر کند امکان کاهش هزینه برای همه بیشتر است. اینجاست که نقش مذهبیهایی که بر اجباری نبودن حجاب به لحاظ فقهی یا لااقل برخی برداشتهای فقهی تاکید میکنند پررنگ میشود.